مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ وقتهایی که خورشید بالا میآید، حیاط آجری خانه روشن میشود. گوشه حیاط وضو میگیرد و بعد وارد اتاق اندرونی میشود. باصدای آرام روضه کوتاهی میخواند. مخاطبش هیچکس نیست و برای شروع روز خودش آرام زیر لب زمزمه میکند. توی خانه همیشه عطر گلاب میآید. حالوهوای این خانه عجیب آرامشبخش و جاننواز است. رسم دارد پیش از درس و دیدارها.
چند دقیقهای سکوت کند. همیشه یک قرآن جیبی بههمراه دارد. چند سطری از قرآن جیبیاش را در ابتدای روز میخواند، آن را میبوسد و بعد پای برنامههای روزانه مینشیند. کسانی که سالها به بیت او رفتوآمد دارند، میدانند که این منش سادهزیست، بخشی از تمام روزمرههای اوست. بیتظاهر است، در عبادتهایش نظم و ترتیب دارد و اخلاص ماندگاری دارد که در تکتک کلماتش نمود پیدا میکند.
روضه صدساله خانه نوقانی در خیابان شیرازی، به برکت همین اخلاص است که دوام تکرارشونده به خود میگیرد. خلقوخوی او، خط کشیده و نرم است. وقتی مینشیند برای پاسخ استفتا، پیش از هر حکمی، شرح مختصر «حکمت حکم» را مینویسد و به شاگردانش میگوید: اگر نتوانی با لطافت توضیح بدهی، شاید خودت هنوز مسئله را نفهمیدهای.
در اداره کار طلبهها، سختگیر، اما مهربان است. حساب وقت مردم را گوشزد میکند و اگر مجلس سخنرانی طول بکشد، خودش اول شخصی است که اتمام مجلس را یادآور میشود و دعای پایانی را زمزمه میکند. در خانهاش همیشه به روی مراجعان بیقرار باز است. خانوادههایی که اختلاف دارند. کسبههای که بدهکارند. شاگردانی که گرفتارند. از همان درآمد محدود شخصی، بیسروصدا قرض آدمها را میپردازد. آرامش رفتارش در بحرانها هم پیداست. وقتی از آشوب روزگار میگویند، جوابش بهجای هیجان و مقابله، دعوت به کارهای کوچک و درست روزانه است.
کودکیاش در همان محلهای میگذرد که نام خانوادگیاش به آن گره میخورد. «آیتا... محمدمهدی نوقانی» سال۱۳۰۵ خورشیدی در مشهد به دنیا میآید. درسهای ابتدایی را که به پایان میبرد، راه حوزه خراسان را پیش میگیرد و در مدرسه نواب و دیگر مدارس مشهد، رشته ادبیات عربی را از دو ادیب نیشابوری میآموزد. بعد به فقه و اصول میرسد و پای درس بزرگانی، چون احمد مدرس، میرزا هاشم قزوینی و میرزا مهدی اصفهانی مینشیند.
حلقههایی که دقت علمی و تهذیب را، توأمان میطلبند. نقطه عطف زندگی او، پیوستن پایدار به درس خارج آیتا... سیدمحمدهادی میلانی است. چهارده سال منظم در درس مرجع وقت حضور دارد و همانجا است که شالوده استنباط فقهی و نگاه اجتماعیاش شکل میگیرد و به تأیید استاد میرسد.
در کنار درس، کار حوزه میکند. تدریس معالم، رسائل و مکاسب و بعدها تفسیر قرآن برای طلاب و فرهنگیان را به شیوه خودش روشن و نرم انجام میدهد. در مسجدها و حسینیهها، امامت و ارشاد میپذیرد و مسئولیتهای خیریه را در حد توان روی دوش میگیرد. سرپرستی مؤسسات نیکوکاری، رسیدگی به شهریهها و نظمدادن به جلسات تبلیغی از جمله کارهای اوست.
همین امتداد درس تا میدان عمل است که او را در مشهد، به عالمی شناختهشده تبدیل میکند. کسی که از متن درس فقه و اصول بیرون میآید و به زبان ساده برای مردم حرف میزند. خانوادهاش در ادامه راه، هم تکیهگاه و هم شریکاند. پدرش، میرزا علیاکبر نوقانی، فقیه و شاعر مشهور این خاندان است که در قرن چهاردهم قمری زیست میکرد و در مشهد و نجف درس میخواند. اقامتگاههایش همه در محدوده حرم قرار دارد.
او در دهههای پرآشوب میانه قرن، تنها در حجره درس نمینشست. در فضای شهری مشهد که از۱۳۵۷ به بعد پر از اعتراض و تلاطم بود، منبر و بیت او محل رفتوآمد و گفتوگو شد. نام شیخ محمدمهدی نوقانی در کنار دیگر روحانیان فعال و انقلابی مشهد دیده میشود.
روحانیای که پس از گذر از دبیرستان و گرایش به علوم اسلامی، به حلقه ادیب نیشابوری، آیتا... سبزواری و... وصل شد و در مشهد به وعظ و ارشاد شهرت یافت. این حضور اجتماعی، در بزنگاههای سیاسی نیز خود را نشان داد. حمایت او از حرکتهای مذهبی شهر، ساماندادن مجالس و مراقبت از اینکه منبر، هم به آگاهی دینی و هم به آرامش اجتماعی خدمت کند، همه از میراث ماندگار اوست.
او سرانجام در ۱۵آبان ۱۳۷۱ خورشیدی در مشهد درگذشت. تشییعش با حضور گسترده مردم و اهل علم برگزار و پس از نماز میت، پیکرش در رواق دارالزهد حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد. او که در تدریس متون اصلی فقه و اصول و تفسیر قرآن برجسته بود، در منش شخصیاش نیز اخلاص روضه و سادگی داشت و سرانجام به همسایگی ثامنالحجج (ع) رسید. او عالمی از دل نوقان بود که دانش را با اخلاق و خدمت جمع کرد.
سهگانه علم، اخلاق و خدمت؛ بهخصوص در سالهای پر التهاب پس از انقلاب، به کار شهر آمد. همانقدر که طلاب را در درس فقه و اصول به دقت عادت داد، مردم را هم به آرامش عبادت و گرهگشایی عملی خو داد. رد این تأثیر را میتوان در استمرار مجلسها و احترام عمومی به مقام او دید. احترامی که نه از عنوان، بلکه از سلوک برمیآید. سنگ ساده مزارش، شاید بهترین خلاصه از آن سلوک باشد.